محیص

سخن را چون نمی نویسم در من می ماند، و هر لحظه مرا روی دگر می دهد

محیص

سخن را چون نمی نویسم در من می ماند، و هر لحظه مرا روی دگر می دهد

پس آدم از پروردگارش کلمه هایی را آموخت، سپس خداوند به سوی او نظر کرد.
بقره 37.

محیص در ادبیات عرب به معنای گریز است و توضیح مختصر وبلاگ، از مقالات شمس تبریزی وام گرفته شده است.

اگر دنبال ِ متن هایِ شسته رفته یِ ادبی هستید، وبلاگِ شخصی ِ شخصِ نادرستی را انتخاب کرده ید.


از پشت ِ بامی مشرف به چهارراهِ خیمه سوزان، نگاه کردم به ماه، که درست همان اندازه ای بود که زینب سلام الله علیها، در آن شامِ شوم، به آن چشم دوخته بود.
 
+چقدر تشبیه ِ دوری ست، نگرانی م از گم شدنِ تعدادی عاقل و بالغ، در کمال ِ امنیت، در معیتِ عدّه ای چراغ به دست برای محافظت از همه که دایره ای دور ِ جمع زده بودند و دو امدادگر، در تاریکی ِ بی حدِ کویری بدون خوار. شبی که از آن صد نفر، همه دست به دست ِ هم داده بودند، نگذارند آب در دلم تکان بخورد از آسیب دیدن یا گم شدن ِ کسی. چقدر با آن همه تمهیدات، با آن همه دل گرمی، دستم به کمرم بود از شدت ِ استرس، فقط به سببِ مسوؤلیت ِ جان ِ تعدادی دانشجویِ جوان. نه آتشی به دامانِ همراهی داشتم، نه در ساعات ِ قبلش، عزیزترین هایم را به فجیع ترین وضع ِ ممکن از دست داده بودم، نه مادرِ فرزند از دست داده ای کنارم مویه می کرد، نه کسی بر غم و وحشت م می خندید، نه کسی به غارت ِ همراهانم پرداخته بود، نه مریضِ بدحالی در خیمه ی ِ در حالِ سوختنی به من سپرده شده بود، نه تنهایی عارض م شده بود، حداقل بیست مرد ِ جوان، همراهی م می کردند که نگرانی م مگر اندکی کم شود. بانو، شما چگونه هشتاد و سه زن و بچه ی ِ داغدار را، که از دهشت ِ نار و وحشت ِ افسار به بیابان گریخته بودند، در آن تاریکیِ مطلق، در آن تشنگیِ مفرط، یک تنه، یک گوشه جمع کردید؟ توان از کدام منبع ِ لایزال به پاهای ِ شما دویده بود؟

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی