نوجوان که بودم، خیلی می نوشتم. در فصل ِ گذار به جوانی، نوشتن از سرم افتاد. همین باعث شد، هم نگاه ِ جزئی نگر به دنیا را از دست بدهم، و هم خلوت ِ لازم برای واکاوی ِ خود. بماند که هیچ آرشیو ِ معناداری از روند ِ زندگی ِ این چند سال، مثل ِ آرشیوی که از نوجوانی م به جا مانده و رد پای ِ هر قدم رشد و افول در آن قابل ِ مشاهده است، باقی نمانده است. برای همین تصمیم گرفتم دوباره ملزم شوم به نوشتن.
درباره م اگر بخواهید بیشتر بدانید، در دهه ی ِ سوم ِ زندگی هستم، و عجیب، گم شده.